نانای من

جدایی از نانا

حدود دوماه از بازگشت مامان نانا به سرکارمیگذره . روزها دلش برای نانا یکذره می شه و دلش پر می کشه تا نانا را ببینه .متاسفانه با اینکه ساعتهای کار در ادارت دولتی کاهش پیدا کرده  اما اداره ما ساعت هارا زیاد هم کرده و دوری من از نانای عزیزم بیشتر شده . اما از یک طرف هم خیلی خوشحالم چون مادر عزیزم بهتر از من وباتجربه بیشتری از نانا نگهداری می کنه. خدا همه مادرهای خوب دنیا را حفظ کنه و بهشون سلامتی بده .من که هیچوقت از عهده تشکر از مادرم بر نمیام.امیدوارم خدا جایگاهی در بهشت را که به مادران وعده داده نصیبش کنه.
18 ارديبهشت 1390

غذاخوردن نانا

نانای من از روزاول که به دنیا آمدشیر مادر را قبول نکرد وهرچه پرستاران بیمارستان و مادر بزرگش و... سعی کردند نتونستند اون را به سینه مادر عادت بدهند.راستش خودمم از اول شیر نداشتم و دو شب توی بیمارستان  خیلی اذیت شدیم .پرستارها اجازه نمیدادند به بچه شیر خشک وشیشه بدهیم و واقعا دوشب تمام بچم هی گریه کرد ومن ومادرم هم بیچاره ومستاصل شده بودیم .وقتی آمدیم خانه هم هیچکدام از روشهای پرستاران واقوام ودوستان و.... نتیجه ای نداد وحسین شیر نگرفت وفقط اگرشیر را میدوشیدیم وداخل شیشه میریختیم می خورد . راستش من به دلیل اینکه دوست داشتم خودم به حسین شیر بدهم واز شیر خشک  کم استفاده کنم خیلی سختی کشیدم و در طول شب سعی میکردم تاجایی که امکان دا...
14 اسفند 1389

خواب نانا

حدود ۲ ماه بود به دلیل سردی هوا واینکه اتاق خوابمون سرده تو پذیرایی می خوابیدیم . بعد دوماه جمعه شب که خواهرم خونمون بود من ونانا و خواهرم رفتیم تواتاق خواب .نانا خان همچین به تختش نگاه می کرد انگار چیز تازه ای را کشف کرده. یک لحظه از لامپ چراغ خواب چشم بر نمی داشت.بچم جاش عوض شده بود هر یک ساعت پا می شد وگریه می کرد.تصمیم گرفتیم دیگه بریم اتاق خواب تا بچم عادت کنه. خواب نوزاد ومادر هم برای خودش داستانیه.یک زمانی اوایل به دنیا آمدن نانا یک ساعت خواب بدون گریش آرزوم بود .تازه بیدار که می شد مگه میشد خوابوندش تا دو سه ساعت باید بغلش می کردی وراهش می بردی تا بخوابه. البته بعد چهل روزگی بچم به این دنیا عادت کرد و حالا فقط وقتی گرسنه میشه از...
30 بهمن 1389

5 ماهگی نانا

امروز نانای من ۵ ماهه شده .تازگیها نانا خیلی شیطون شده واز خودش صداهای با مزه در می یاره وتا ازش دور می شم ناراحتی می کنه و جیغ میزنه ومیخواد همش بغل من باشه. دایما به طرف اشیا دست درازی می کنه ومیخواد چیزی را به دهن بگیره وبجوه.به نظرم اینها علامت دندان درآوردنه .چون آب دهانشم خیلی زیاد شده. روزجمعه خانه مامانم رفته بودیم. وچون بابای نانا به جشنواره فیلم فجر رفته بود ما شب انجا ماندیم .عصر شنبه که بابای نانا برای بردن ما به خانه آمد.نانا همچین بغل باباش رفت وخوشحالی کرد که انگار صد ساله باباشو ندیده .خیلی بامزه بود. ...
24 بهمن 1389

اسم نانای من

اسم نانای من حسینه . نام زیبایی که به نظر من اسم پر مسئولیتی است . امیدوارم نانای من مانند اسمش یک انسان آزاده با تمام ویژگیهای برجسته اماممان حسین (ع) باشد . انتخاب اسم خیلی مهمه اما مثل اینکه امروزه اکثر پدر ومادرها به جای انتخاب اسمی که یک الگوی عملی برای فرزند آنها باشه به دنبال انتخاب اسم های عجیب وغریب با معناهای عجیب وغریبتر هستند وبه عنوان اینکه ما عرب نیستیم واسم عربی را انتخاب نمیکنیم اسم های بی معنا(از نظر من)که ریشه انها  حتی فارسی نیست را انتخاب می کنند. اسم دیگه ای که بابای نانا خیلی بهش علاقه داره و من هم دوسش دارم زینبه .اگه نانا دخمل بود اسمش زینب بود و من چقدر عاشق زینبم می شدم . همانطور که الان عاشق حسین شیطونم هس...
19 بهمن 1389

فلسفه نانا

اسم نانا از کجا آمد؟ این سوالی که هنوز هیچ یک از علما وادبای زبان فارسی پاسخی برای آن نیافتند .این که ریشه این اسم چیست و یا معنای آن چیست هم نمی دانم .ولی شاید نسبت به خیلی از اسم های شناسنامه ای که الان بچه ها دارند  معنای بهتری داشته باشد . چون اسمی است که محبت یک پدر و مادر به فرزند کوچکشان را در برداردو به صورت جرقه ای ناگهانی به ذهن پدر نانا رسیده است . ...
17 بهمن 1389

نانای من

امروز نانای من (حسین) دقیقا ۴ ماه و ۲۲ روزه است و من این وبلاگ را برای ثبت خاطرات زیبای بزرگ شدن او باز کردم .   ...
16 بهمن 1389
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نانای من می باشد